سحرسحر، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

نازه لبخنده سحر

قربون قدمت مامانی

قربونت برم مامان که انقدر بچه با قدمی هستی از وقتی اومدی تو زندگیمون روز به روز زندگیمون بیشتر سروسامون میگیره اول اینکه به یاری خدا خونه خریدیم البته شریکی با عمو مجتبی هرچقدر هم کوچیک باشه عیبی نداره بهتر از مستاجری ومنت صاحبخونه رو کشیدنه بابایی زنده باشه کار میکنه بهترش رو واستون تهیه میکنه .تو شدی نون دونی ما فدات بشم مامان که انقدر پربرکتی. ازاونجا برای بابایی دعا کن مامان تا به همیشه سایه ش بالای سرمون باشه به خدای مهربون سفارش منوآجی بهار روهم بکن.       ...
22 بهمن 1391

سحرم روشنی بخش شب تارم

روزهاو شبهای بسیاری رو با هم گذروندیم. روزها و شبهایی که بعضیهاشون تا لحظلات آخر زندگی از ذهنمون پاک نمیشه. روزهایی که فکر می کردم خوشبخت ترین زن دنیام و روزهایی که زیر بار مشکلات ریز و درشتی که یکی پس از دیگری سرم هوار میشد در حال له شدن بودم. روزها و شبهای زیادی گذشت و البته حوادث زیادتری. گاهی آنقدر خوب که توی دلم میگفتم خدایا من لایق این همه مهربونیت نیستم و گاهی آنقدر بد که می گفتم خدایا یه نگاهی به ظرفیت و طاقت من بنداز و اونوقت اینهمه بلا سرم نازل کن. امّاروزها و شبهای زیادی از دنیای سه نفره منو بابا رحیم وآجی بهارنگذشته بود که خدا توی یکی از همین روزهای با هم بودنمون قشنگ ترین هدیه دنیا رو امانت به ما سپرد. دختر نازنی...
22 بهمن 1391

سپاس

خداوندا تو را سپاس به خاطر هرچه که به من دادی و هرچه که ندادی. که هر آنچه دادی نعمتت بود و هر آنچه که ندادی حکمتت   ...
22 بهمن 1391

چهارماهگی کوشولو

سلامممممم مروارید وجودم میگن توی 4ماهگی خدای مهلبون به جسم نینی جیگمل من روح میدمه.تازشم واسه خودت کلییییییییییییییی بزرگ میشی میشنوی میبینی حسسس می کنی چون یه آدم کامل شدی مبارک مبارک باشه انسان شدنت خداروشکر که تا این مرحله از زندگی دنیای من سالم رسیدی نفسم.باید دیگه بیشتر مراقبت باشم که نترسی از چیزی.آرامش بیشتری نیاز داری واسه کامل کامل شدن.البته اگه ویار شدید من و بهونه گیری های آجی بهاربگذاره قربون اون قد و بالای کوچولوت برم من! یه عالمه دوستت دارم ، بعضی وقتا که تو رو توی بغلم تصور میکنم، از هیجان نفسم بند میاد.وقتی توی دلم تکون میخوری از لذت و احساس لبریزم میکنی، مامان با تمام احساسش منتظر در آغوش کشیدن توست...   ...
22 بهمن 1391

خداجونم شکرت

الان كه تو دلمي ميدونم كه حالت خوبه هر روز بزرگ و بزرگتر ميشي.ماهی کوچولوی مامانی بازیگوشی هاتو توی تنگ دلم میتونم به خوبی احساس کنم. وقتی دستمو میزارم رو شکمم می تونم بفهمم کدوم طرفی .الهي قربونت برم دلم برا ديدنت پر ميزنه از صبح كه بيدار ميشم طرف راستمي اما همينكه ميخوام بخوابم ميدويي مياي طرف چپم الهي قربون پاهاي كوچولوت برم نميدوني چه حس خوبي دارم كه تو از وجود خودمي.از خون منو بابايی خيلي حس قشنگيه كه ادم بتونه يه موجود دوستداشتني رو بوجود بياره وقتي به اين چيزا فكر ميكنم قدرت خدا بيشتر برام اشكار ميشه. خدایا شکرت   ...
22 بهمن 1391

دوماهگی جوجو

امروز جوجه کوشولو خوشگل من دو ماهگیش تموم شده پریده تو ماه سوم .اما مامانیش هر روز حالش بدتر از روز قبل میشه.ولی اکشالی نداره عاشقانه این روزا رو واسه دیدن نی نی خوشگلم تحمل می کنم .اندازه جونم ازت محافظت می کنم آخه آجی بهار به یه دوست کوشولو سالم نیاز داره. مامانی از خدا بخواه که حالم حداقل یه کم بهتر بشه. تا بتونم کمی غذا بخورم تو بزرگ بشی .قوی بشی عشقم نفسم جیگملی مامانی. ...
22 بهمن 1391

لحظه شنیدن خبر بارداری

چند روزی بود که یه حس عجیب امّا آشنایی اومده بود سراغم خیلی دلشوره داشتم کسل کننده شده بود روزهام ترس مبهمی با هیجان شدید همراه شده بود صبح روز29 اردیبهشت آجی شهین ودخملش زهرا اومدند سر بزنند خونمون (مستاجر موذنی بودیم) از حال بدم واسش گفتم اونا هم کلی سربه سرم گذاشتند که آره بازم نی نی تو راهه ومن بغض کرده بودم و تند تند مثل مجرما از شوخی هاشون فرار میکردم می گفتم نه اینجور نیست.تا شهلا زن داداش امیرم زنگ زد بهش گفتم که حالم بده اونم گفت بدو برو آزمایش بده تا ازنگرانی در بیای.آخه بهار خیلی کوچیک بود طفلک بچم 9ماه بیشتر نداشت من اصلن واسه هیچ چیزی از باردارشدنم ناراضی نبودم بلکه خیلی هم شادمان میشدم که دوباره خدا بهم لطف ک...
22 بهمن 1391

5ماهگی لطف ورحمت خداجون

دختر نازم این برای اولین بار که دارم تو این وبلاگ تو رو بعنوان دخترم نه دیگه نی نی خطاب می کنم... خب من امروز رفتم سونوگرافی می خواستم ببینم نی نی نازم در چه شرایطه و بالاخره به مامانش می گه دخمله یا پسره و فهمیدم که نی نیمون بازم یه دختر بازیگوش و بلاست.خداروشکر که بهارجونم یه خواهر توی راه داره وخداروشکر که واسه دخترم یه همدم میاد که تنها نباشه  دخترکم ما سه نفر(من بابایی آجی بهار) برات بهترین آرزوها رو داریم و بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستیم.   ...
22 بهمن 1391

انتخاب اسم گوگولی بابایی

سلام گل قشنگم امید زندگیم ، دختر خوشگلم ،عزیزترینم برای اومدنت روز شماری میکنم     عزيز دلم هنوز بابایی نتونسته برات يه اسم قشنگ انتخاب كنه آخه اسم اجی رو باهم     انتخاب کردیم گذاشتیم بهاروقرارشد اسم نی نی دوم رو بابایی انتخاب کنه همش میگه       اسم انتخاب كردن براي دختر خيلي سخته.همش میگه دلم ميخواد يه اسمي باشه كه وقتي بزرگ شد و بهش فكر كرد خودشم خوشش بياد.  اين اسم هايي هم كه انتخاب     كردیم به دلمون نميشينه...حالا بازم داره ميگرده. اي كاش خودتم ميتونستي درمورد     اسمت نظر بدي! فرشته مهربونم بمحض ...
22 بهمن 1391